کارآفرین

کارآفرین کیست و چگونه کارآفرین باشیم

کارآفرین

کارآفرین کیست و چگونه کارآفرین باشیم

کارآفرینان موفق ایرانی

بیژن پاکزاد": موفق‌ترین فروشنده ایرانی 


بیژن پاکزاد، یکی از این عرضه‌کنندگان گران‌ترین اقلام و سفارشات، برای پول‌دارترین ساکنین روی زمین است. او در یک خانواده فوق‌العاده پولدار در تهران متولد شد. جهت تحصیل به مدرسه پولدارهای سوئیس، یعنی "Le Rosey " رفت و در آنجا با شاهزاده‌های بزرگ مانند "پرنس ریتر" همکلاس شد. درحقیقت تعداد زیادی از مشتریانش را بیژن در همان مدرسه سوئیسی

شناسایی و شکار کرد. او همانجا دریافت که سلیقه‌ی آدم‌های پولدار چگونه است و به چه شکلی می‌توان نظر آنها را برای خرید و سفارش اجناس به سوی خود جلب کرد. "بیژن پاکزاد"‌ اکنون درآمد سالانه‌اش از فروش عطرها و ادکلن‌های "DNA " بیش از ٣٠٠ میلیون دلار در سال است و صاحب یکی از با شکوه‌ترین و گران‌قیمت‌ترین فروشگاههای نیویورک است که درب این فروشگاه، فقط به روی مشتریان خاص و به سفارش آنها باز می‌شود. بیژن دارای یک هواپیمای جت خصوصی نیز هست. آن دسته از مشتریانی که نمی‌توانند به فروشگاه او بیایند، او شخصاً به نزد ایشان میرود و برای آنها مدل لباس، تی شرت، عطر و .... طراحی می‌کند. او یک پول‌آفرین واقعی است و خیلی از پولدارها و توانگرهای دنیا به داشتن نام او روی عطر خود یا لباس‌های خویش افتخار می‌کنند . 

 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

مهندس محمّد رضا اصغرپور: مدیرعامل شرکت ساسوله
سال 1320 در محلّه‌ی قدیمی «مرادبیک» بابل به دنیا آمد. در دبستان تربیت (با مدیریت آقای صابری) و دبیرستان شاهپور (با مدیریت مرحوم کاظم‌بیکی) درس خواند. دانش‌آموز با هوشی بود. آقای عبدالکریم صبوری (معلّم زبان مهندس) می‌گوید:
«اصغرپور، همیشه بدون کیف و کتاب وارد کلاس می‌شد. اوایل به او اعتراض می‌کردم، ولی بعدها که دیدم گیرایی و درک مطلبش از سایر دانش‌آموزان بیشتر است، کاری به او نداشتم.» خودش می‌گوید: « من روی گفته‌ها و مطالبی که معلّمانم در کلاس می‌گفتند تمرکز می‌کردم و همه‌چیز را در همان کلاس یاد می‌گرفتم.» در تمام دوران تحصیل شاگرد اوّل بود. سال 1338، برای اینکه بتواند در رشته‌ی دلخواهش قبول شود، به تهران مهاجرت کرد و کلاس دوازده را در دبیرستان مروی تهران گذراند. همان سال، در رشته‌ی راه و ساختمان دانشکده‌ی فنّی دانشگاه تهران قبول شد و در سال 1344 (ظرف 5 سال) فوق لیسانس گرفت.
مهندس چون جزو شاگردان اوّل دانشکده بود، می‌توانست از بورس تحصیلی اعزام به خارج استفاده کند. حتّی یک بار از بورس دانشگاه MIT آمریکا برخوردار شد، امّا به خاطر مشکل سربازی از ادامه‌ی تحصیل در دوره‌ی دکترای راه و ساختمان بازماند و به ناچار، وارد بازار کار شد. از آن پس دیگر هر چه بود، کار و کار و کار!
در سال 52 با دختر یکی از بستگان پدری‌اش وصلت کرد و صاحب 3 فرزند پسر شد؛ پورنگ (مهندس کشاورزی)، کسری (فوق لیسانس معماری) و البرز (دانشجوی مهندسی عمران). پورنگ (که مدیر بخشی از تأسیسات شرکت بود) در سال 82 به رحمت ایزدی پیوست. کسری و البرز هم با پدر همکاری می‌کنند. همسرش خانه‌دار و شریک و همراه همیشه‌ی اوست.
اصغرپور به زبان محلّی بسیار عشق می‌ورزد و معتقد است که زبان، عامل پیوند و دوستی است. شرکت‌کنندگان در مراسم کلنگ‌زنی مدرسه‌ی راهنمایی پورنگ (علّامه‌ی سابق) به‌خاطر دارند که او در آن روز، کار بی‌سابقه‌ای انجام داد و برای حضّار به زبان محلّی سخنرانی کرد: «در هر جای ایران وقتی با یک مازندرانی مواجه می‌شوم، با او به زبان محلّی صحبت می‌کنم. بچّه‌های من هم همین‌طورند. آنها با این که در مازندران نشو و نما نکرده‌اند، ولی زبان محلّی را بخوبی حرف می‌زنند. عمداً هم حرف می‌زنند تا یادشان نرود.»  

 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

مهندس اعظم قلی‌زاده پاشا : شرکت ایرفو 


متولّد 1314 هستم. سواد ابتدایی را درمکتب‌خانه آموختم. تقریباً 13 ساله بودم که به بابل آمدم و در دبستان تربیت (با مدیریت آقای صابری) ثبت‌نام کردم و از همان روز اوّل رفتم کلاس پنجم نشستم. ما آن موقع وسیله‌ی نقلیه نداشتیم و با اسب رفت و آمد می‌کردیم. از مهرماه که به بابل می‌آمدیم، آن‌قدر در شهر می‌ماندیم تا شب عید. جادّه نداشتیم و برای رفت و آمد از کنار سجّادرود (سجرو ) عبور می‌کردیم.
ماجرای درس خواندن من طولانی است. کلاس هفت را در دبیرستان شاهپور بودم. بقیّه‌‌ی سیکل اوّل (تا کلاس نهم)را به‌صورت شبانه در قم خواندم.بعد به بابل برگشتم و کلاس دهم و یازدهم را در رشته‌ی عمومی ریاضی دبیرستان قنّاد ادامه دادم. سال ششم را آمدم تهران و دانش‌آموز رشته‌ی ریاضی دبیرستان مروی شدم (35-1334).
در همان سال دکتر اقبال، رئیس دانشگاه تهران، اعلام کردند که دانش آموزان رشته‌ی ریاضی می‌توانند در کنکور پزشکی شرکت کنند.چون به رشته‌ی پزشکی علاقه مند بودم، 3 ماه تابستان همان سال نشستم و دروس رشته‌ی طبیعی را خواندم و همه‌چیز را بخوبی یاد گرفتم. امّا متأسّفانه به‌محض اینکه سر جلسه‌ی امتحان نشستم همه‌چیز را فراموش کردم. چیز عجیبی بود! حتّی یک مسئله‌ی ساده یادم نیامد. مجبور شدم به رشته‌ی اصلی‌ام بروم. در همان سال در کنکور دانشکده‌‌ی فنّی شرکت کردم. ظرف 3 روز تمام معلومات ریاضی‌ام بازآفرینی شد. خوشبختانه در دانشکده‌ی فنّی تهران در رشته‌ی مهندسی شیمی قبول شدم. آن موقع مرحوم بازرگان استاد ترمودینامیک و قبلاً نیز رئیس دانشکده‌ی فنّی بودند.
مصاحبه با ایشان در قسمت مصاحبه آمده
در طول تحصیلات دانشگاهی‌ام جزو دانشجویان ممتاز دانشکده بودم و معمولاً بورسیه می‌گرفتم. بعد از 4 سال موفّق شدم در رشته‌‌ی مهندسی شیمی فوق لیسانس بگیرم.

کنجکاوی من از آن زمان برانگیخته شد که آقای ابراهیمیان در سخنرانی‌اش در مراسم تأسیس "شرکت سرمایه‌گذاری چشم‌انداز توسعه‌ی شمال" (شهریور84) در مورد ایشان گفته‌بود: » یک فرد تهیدست روستایی که در زمان تحصیلش در بابل، از شدّت فقر، شبها در گوشه‌ای از مدرسه‌ی کاظم‌بیک می‌خوابید، بعدها توانست با پشتکار از دانشکده‌ی فنّیِ دانشگاه تهران فوق‌لیسانس شیمی بگیرد و با صرفه‌جویی، پس‌انداز و همّت عالی، کارخانه‌ی ایرفو را راه‌اندازی کند که الآن یکی از 5 کارخانه‌ی بزرگِ صنعت فولاد کشور است … . آقای مهندس قلی‌زاده! اجازه بدهید بگویم که شما "ماتسوشیتا"ی ایران هستید. درود بر شما … !(کونوسوکی ماتسوشیتا: متولّد 1894 ، اوزاکا، بنیانگذار شرکت ناسیونال، پایه گذار مؤسسه‌ی PHPO و یکی از بنیانگذاران توسعه‌ی ژاپن)

با شنیدن این سخنرانی با خودم فکر کردم که چرا من ماتسوشیتای ایرانی را کمتر از ماتسوشیتای ژاپنی می‌شناسم؟ با آن یکی از طریق مطالعه‌ی کتاب جذّابِ "نه، برای لقمه‌ای نان" آشنا و علاقه مند شده‌بودم، تا آنجا که در سفرم به ژاپن (در سال 2003) در کوچه پس کوچه‌های "اوزاکا" (زادگاه ماتسوشیتا) دنبال ردّپا و آثاری از او می‌گشتم! امّا همشهریِ مدیر و مدبّرم، آقای قلی‌زاده‌ی پاشا را که دهها سال در صنعت کشور استخوان خرد کرده، نمی‌شناختم. این بود که تصمیم گرفتم ایشان را بشناسم و بشناسانم. نظر هیئت تحریریه را جلب کردم و با قرار قبلی به اتّفاق اعضای سرویس گفت و گو خدمت‌شان رسیدیم.
رفتار ایشان هیچ سنخیّتی با زمختی فضای کارخانجات صنعتی و مدیران عامل آنها نداشت.مردی مهربان، متواضع و خنده‌رو که بیشتر به استادان معارف اسلامی شباهت داشت، بخصوص آن‌وقتی که سعی می‌کرد با استناد به آیات قرآنی (و تأکید روی واژه‌ی حدید ثابت کند که اسلام از دیرباز به علم و صنعت توجّه ویژه‌ای داشته‌است.
*آقای مهندس!بهتر است در ابتدا سؤالی را مطرح کنم که همیشه در ذهنم بوده، چرا پاشایی‌ها این قدر باهوشند؟
هوش، البتّه یک نعمت خدادادی است. بر اساس اصل وراثت، اگر اجداد و گذشتگان باهوش باشند، بچّه‌ها و نسلهای بعدی‌شان هم باهوش می‌شوند. ریشه‌ی ما پاشایی‌ها برمی‌گردد به یکی از همراهان و ملازمان امامزاده سیّد نظام‌الدّین، نواده‌ی امام حسن (ع)که از نسل ترکان عثمانی و بسیار باهوش بود.خود امامزاده سیّد نظام‌الدّین که در بندپی شرقی دارای بارگاه و مقبره‌ی زیارتی است، از مردان متّقی روزگار خود و انسان با کرامتی بود.او بعد از اقامت در روستای پاشامیر، تمام زندگی‌اش را وقف حضرت سیّدالشّهدا (ع) و مردم کرده‌بود.  

 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

مدیر عامل شرکت ماشین سازی پولاد گران بابل: مهندس فرید شکری 

فرید شکری، متولد 1347 ، اهل بابل، متأهل و لیسانس مهندسی مکانیک از دانشگاه صنعتی امیر کبیر
این شرکت در سال 1373 با عنوان تولید قطعات و ماشین آلات صنعتی و کشاورزی آغاز به کار نمود و در ادامه، ضمن تولید قطعات کشاورزی، با طراحی و تولید ماشینِ “در بند قوطی های فلزی” که بیشتر در صنایع لبنی کاربرد دارد، به فعالیت خود ادامه داد که هم اکنون نیز تولید آن در حد بسیار محدود و بر حسب سفارش ادامه دارد. و از سال 1378 تولید قطعات خودرو را شروع کرد و به‌عنوان یک قطعه‌ی تخصصی ، تولید “میل بادامک” را برای خودروهای مختلف سر لوحه‌ی کار خود قرار داد و در این زمینه نیز به موفقیتهای بزرگی نایل شد که از جمله‌ی این موفقیتها، افتخار همکاری با شرکت “تحقیقات موتور ایران خودرو” در ساخت هفت مدل مختلف میل بادامک، در پیاده سازی پروژه‌ی انژکتوری شدن موتور پیکان بود که این شرکت، به‌عنوان یک نمونه ساز مطرح، جایگزین مناسبی برای شرکتهای خارجی گردید و در همین راستا موفق به اخذ تشویق نامه از آن شرکت گردید هم اکنون با پیاده سازی سیستمهای تضمین کیفیت و سیستمهای آموزشی پرسنل و با برخورداری از آزمایشگاه کنترل کیفیت یکی از تولید کنندگان این قطعه برای شرکت ایران خودرو می‌باشد.  

 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

رحیم ایروانی و کفش ملی
بنیانگذار صنعت کفش
 


حدود یک دهه بعد از آن که تجار تهران به رهبری حاج‌محمد حسن امین الضرب مجلس وکلای تجار را برای حفاظت از منافع خویش در برابر رقبای خارجی و فساد داخلی تاسیس کردند رحیم‌متقی ایروانی (در 21 بهمن ماه 1299) در خانواده‌ای تاجر پیشه در محلهء مشیر شیراز به‌دنیا آمد .
پدر وی میرزا محمد کاظم متقی ایروانی از تجار مشهور شیراز بود و جد پدری‌اش حاج لطفعلی، ملک التجار. رحیم تحصیلات ابتدایی را در مدرسهء باقریهء شیراز گذارند و در سال 1313 به کالج انگلیس‌ها در اصفهان رفت. بعد از آن به مدرسهء شاپور شیراز برگشت و بعدها از دانشکدهء حقوق دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. بعد از مشاغل و ابتکارات مختلف از جمله راه انداختن برق فسا و تاسیس پاساژی در شیراز رحیم ایروانی سرانجام کار خود را در صنعت کفش شروع کرد و به فاصلهء سه دهه فعالیت، پایه‌های یکی از صنایع مهم و مدرن را پی‌ریزی کرد. او گروه صنعتی بزرگی را توسعه داد که در سال‌های پایانی مدیریتش بر آن بیش از صد هزار جفت کفش روزانه در زمینی به مساحت بیش از 45 هزار متر مربع در اسماعیل آباد تولید میکرد. گروه صنعتی ملی مجموعه‌ای از شرکت‌ها بود که تا سال 1357 به 52 شرکت در زمینه‌های مرتبط رسید. به‌این سبب نام محمد رحیم متقی ایروانی به عنوان بنیانگذار صنعت کفش‌سازی مدرن در تاریخ صنعت در ایران به ثبت رسید .
رحیم بعد از پایان تحصیلات با فروش ارثیهء پدری کار تجارت کفش را با خرید دو دهنه مغازه در چهارراه گلوبندک تهران ( ساختمان استاندارد فعلی ) آغاز کرده بود. دستیابی به انگیزه‌های وی در شروع کار در این بخش اقتصادی درس‌های خوبی برای کارآفرینان آینده ایران دربرخواهد داشت; فعالیتی که سه دهه بعد در 1357 خاتمه یافت و ایروانی مجبور شد تا گروه صنعتی کفش ملی را در آن سال با هشت هزار نفر کارگر ترک کند. اما رحیم ،کفش ملی را در عمل رها نکرده بود و با ورود هر مدیر جدیدی برای او پیام می‌فرستاد و آمادگی خود را برای کمک به راه‌اندازی و گسترش کفش ملی اعلام میکرد. تقاضاهایی که اغلب نادیده گرفته شد و بالاخره صنعتی که او در دههء 30 تاسیس کرده بود در آغاز هزارهء سوم به نظر افتان و خیزان ادامهء مسیر می‌دهد. اما این میراث آنقدر پایدار است که اگر از آن به‌خوبی استفاده شود بازهم این گروه رونق خواهد گرفت. رحیم ایراونی مدیر برجسته‌ای بود که مانند یک کاریزمای صنعتی این گروه را بر اساس رهیافت اقتصادی کاملاً حساب شده و منطقی برنامه‌ریزی و سازمان‌دهی کرد. رهیافتی که تنها از نبوغ او نشات می‌گرفت . رهیافت او به واقع از سایرین متفاوت بود; نه شباهتی به رهیافت معمول سرمایه‌گذاری بر اساس آزمایش و خطا داشت و نه متکی بر رهیافت استفاده از ظرفیت‌ها در هر بخش و رشتهء اقتصادی بود و نه براساس رهیافت سرمایه‌گذاری اقماری بلکه رحیم ایروانی با هوش سرشاری که داشت تنها در صنعت کفش متمرکز شد. رحیم متقی ایروانی ضمن آنکه از عظمت نتیجهء تلاش‌هایش به‌خوبی آگاه بود کوچک‌ترین مشکلات نیز نمی‌توانست از چشمش دور بماند. به‌ویژه اگر این مشکلات مربوط به کارکنان و خانواده‌شان می‌شد که توان حل آن را نداشتند . بنابراین مدیران و کارگرانی که با رحیم ایراونی کار میکردند حداقل در دو ویژگی وی متفق القول هستند: «او مدیری با هوش بود که هم به تولید می‌پرداخت و هم نگران چگونگی توزیع ثمرهء آن بین تمامی عوامل تولید به ویژه کارگران بود یعنی هم در تولید سخت‌گیر بود و نتیجه را برای همه می‌خواست یعنی عدالت اجتماعی. رحیم این دو ویژگی متضاد را به‌خوبی به‌هم پیوند داده بود و در آرزوی روز بازنشستگی‌اش بود که در زمینی که آن را در جنوب شهر انتخاب کرده بود بیمارستانی بسازد و باز بر آن مدیریت کند اما این بار مدیریت بر تولید کالایی عمومی نه خصوصی. از اغلب کسانی که با او در این گروه کار کرده‌اند می‌توان داستانی شنید که تمایل شدید او را به عدالت توزیعی گواهی می‌دهد .

رحیم به معنی واقعی کارآفرینی بود که در بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی دههء 50 دست از سرمایه گذاری برنداشت و از هیچ چیز شکایت نمیکرد. مگر یکبار و آن هنگامی که در اوج توسعهء کارهایش متوقف شد و بار دیگر هنگامی که می خواست تولید کفش را در افغانستان راه‌اندازی کند که اجل امانش نداد. او درست مانند مینیاتوریستی بود که چنان به ظرافت‌ها و پیچیدگی‌های تولید کفش آشنا بود که می‌توانست چشم بسته این صنعت را در هر کجا راه اندازد .
درست مانند آنچه که در ایران نیم قرن پیش از این کرده بود. به‌این لحاظ بعد از ترک ایران در آمریکا و مصر نیز اقدام به تاسیس کارخانه کرد . رحیم ایروانی سال گذشته در 12 اسفند ماه 1384 (سه‌مارس سال 2006) بعد از طی یک روز کامل کاری از اتاق کارش در ضلع غربی ساختمان محل سکونتش در یکی از خیابان‌های شهر لندن به خانه برگشت و درگذشت . 
 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

استاد حاج محمد کریم فضلی 

 
استاد حاج محمد کریم فضلی، بنیانگذار گروه صنعتی گلرنگ و کارآفرین برتر کشور، متولد هفتم اردیبهشت ماه 1311 هجری شمسی در شهر تویسرکان (استان همدان) هستند و نخستین فعالیت اقتصادی خود را در حین تحصیل، نزد پدرشان که از بازرگانان خوشنام و اهل فضل منطقه محسوب می شدند، آغاز نموده اند.

سپس در سن حدود 20 سالگی ازدواج کرده و با پذیرفتن مسئولیت تشکیل خانواده، برای جستجوی شرایط مطلوب تر و شناخت بیشتر از وضعیت شهرهای مختلف همجوار، به دیگر شهرستان های استان همدان سفر می کنند و در شرایط کاری مختلف تجربه های موثری بدست می آورند. در این راستا ایشان راهی تهران می شوند. در ابتدای سکونت در تهران، مشکلات از هر سو ایشان را احاطه می کند، اما استاد با عزم جزم، مشکلات و موانع اصلی را ظرف سه سال برطرف می سازند.
استاد به فکر می افتند که تمامی سعی و تلاششان را صرف کنند تا یک کار تولیدی و صنعتی بزرگ را پایه ریزی نمایند. پدر ایشان در دوره ای به کار صابون سازی اشتغال داشته و استاد نیز از همین بابت در نوجوانی تا حدودی با تولید مواد شوینده آشنا می شوند، بنابراین برای آغاز فعالیت تولیدی، به همین زمینه یعنی صنعت شوینده گرایش پیدا می کنند. ایشان پس از جستجوهای بسیار با افراد و شرکت هایی مرتبط می شوند که در این حوزه فعالیت دارند. سپس خود کارگاه کوچکی دایر می کنند و در مرحله اول به ساخت مایع ظرفشویی می پردازند که این امر به شکل گسترده تر و منسجم تر در اوائل دهه 40 صورت می پذیرد. مدتی بعد محصول سفید کننده را هم اضافه می کنند و همین طور به ترتیب: پودر لباسشویی به نام " گلرنگ سوپر" ، جرم گیر، شیشه شوی و همچنین نرم کننده البسه را نیز در سنوات بعد تولید می نمایند و مرتباً کار را توسعه می دهند. این روند ادامه دارد تا اوائل دهه 50 که شرکت پاکشو را تأسیس می نمایند و همچنان با تلاش بسیار به توسعه فعالیت های تولیدی ادامه می دهند. بعد از انقلاب در دوران دفاع مقدس و در سخت ترین شرایط، استاد فضلی علاوه بر تولید، کار صادرات را نیز پی گرفتند. در آن زمان به دلیل شرایط ویژه دفاع مقدس، تعدیل نیرو برای اکثر شرکت ها امری اجتناب ناپذیر بود. ایشان جهت تأمین منابع انرژی شرکت، تداوم تولید و اشتغال پایدار کارکنان و خصوصاً جلوگیری از تعدیل نیرو، دست به کار صادرات زدند و توانستند ارز مورد نیاز را جهت تولید تأمین کنند و به این ترتیب هم از تعدیل نیروها جلوگیری کردند و هم به فعالیت های کارآفرینانه و اشتغال زایی مولد خود ادامه دادند.
در نهایت این کوشایی به گسترش و توسعه شرکت پاکشو و سپس به تأسیس " گروه صنعتی گلرنگ " منجر می شود که که استاد فضلی ریاست هیأت مدیره این گروه صنعتی را به عهده دارند. در این دوره انواع شامپوها، مایع دستشویی، خمیر دندان، دستمال کاغذی و به عبارتی تقریباً بیشتر محصولات بهداشتی و شوینده با برندهای مختلفی چون گلرنگ، اوه، سافتلن و ... در سطح گسترده و با کیفیت مطلوب به بازار کشور عرضه می شود تا امروز که " گروه صنعتی گلرنگ " یکی از مهمترین گروه (هلدینگ) های تولیدی کشور است. این گروه که شرکت های مختلفی چون: پاکشو، گلرنگ پخش، گلپخش اول، پدیده شیمی نیلی و ... را شامل می شود به عنوان یکی از پویاترین گروه های اقتصادی برآمده از بخش خصوصی و بالیده از همت مردمی می باشد.
استاد حاج محمد کریم فضلی و مجموعه ای که ایشان بنا نهادند، به دلیل یک عمر فعالیت کارآفرینانه جوایز و تقدیرنامه های بسیاری کسب کرده اند. از جمله در سال 1384 لوح برترین کارآفرین و کارفرمای نمونه کشور و در سال 1386 تندیس طلایی چهارمین جشنواره بین المللی اقتصاد سبز را دریافت نمودند؛ همچنین برای دومین بار طی سال های 83 و 86 موفق به دریافت گواهینامه رعایت حقوق مصرف کنندگان گردیدند.
انتخاب به عنوان کارآفرین نمونه از طرف وزارت صنایع، دریافت نشان طلایی تحقیق و توسعه از سوی وزیر صنایع و معادن، دریافت لوح تقدیر صادر کننده نمونه کشور و در عرصه مسئولیت های اجتماعی انعقاد تفاهم نامه حمایت گلرنگ از یونیسف به نفع کودکان ایرانی نیز از دیگر افتخارات ایشان به شمار می رود همچنین در سومین جشنواره قهرمانان صنعت که در تاریخ هفتم آذر ماه 1386 برگزار گردید از مقام استاد حاج محمد کریم فضلی، بنیانگذار گروه صنعتی گلرنگ تجلیل ویژه ای به عمل آمد.  

 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

علی فرزامی
مدیرکل شعبه‌های هایدا
37 ساله
متولد: اردبیل

اگر به 10سال قبل برگردیم, به یاد می‌آوریم که هیچ خبری از این همه رستوران‌های رنگارنگ نبود, حتی در پایتخت بزرگ‌و‌گاهی دوست‌داشتنی چند ساندویچ فروشی خیلی معمولی با تنوع غذایی محدود به چشم می‌خورد
حتی در خیابان‌های اصلی شهر که این‌روزها به دلیل تعدد رستوران‌ها در شب‌های تعطیل به پارکینگی مبدل می‌شوند هم اثری از رستوران‌های زرد, نارنجی و بنفش با تابلوهای نقاشی رنگارنگ نبود.
قصه از اینجا شروع می‌شود که 10سال پیش که هنوز خبری از این تعداد رستوران جورواجور نبود, یک جوان بیست و چند ساله به تنهایی و بدون کمک خانواده همراه با یک شریک شعبه اول ساندویچ هایدا را افتتاح کرد. حالا بعد از گذشت چند سال تعداد شعبه‌ها و تنوع غذاهای آن افزایش پیدا کرده است. علی فرزامی 37 ساله و اهل اردبیل مدیرکل شعبه‌های هایدا است. طرح‌ها وبرنامه‌های زیادی برای آینده دارد که بیشتر در راستای اشتغال آفرینی و توسعه کارش است. او به مدرن‌تر و بهداشتی‌تر شدن می‌اندیشد و به امید روزی است که بتواند غذایی با کیفیت و طمعی بهتر از امروز به مشتریان خود ارایه کند. علی فرزامی در راستای شغل خود مدرک کارشناسی را در رشته صنایع غذایی از دانشگاه راچ‌ویل آمریکا گرفته است. باوجود مشغله زیاد او مدت زیادی را برای گفت‌وگو منتظر ماندیم, به‌دلیل اینکه پیشرفت و رشد کارش می‌تواند الگوی خوبی برای دیگران باشد. 
 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

زهرا معمر
عامل مجاز سایپا در منطقه گلشهر کرج
آموزش مکانیک به بانوان

کار آفرینان را در میدان مشکلات تنها نگذارند !
اولین زن مکانیک در ایران از وعده های مسئولان مبنی بر کمک به کارآفرینان انتقاد کرد و گفت: مسئولان، کارآفرینان را در میدان مشکلات تنها نگذارند .
خانم " زهرا معمر" که اخیرا عاملیت مجاز سایپا در منطقه گلشهر کرج را دریافت کرده و ضمن انجام تعمیرات خودروهای سبک، بانوان را آموزش می دهد، به خبرنگار ایلنا، گفت: بیم آن دارم که با وجود تمامی مشکلاتی که تحمل کردم از وعده های مسئولان ناامید شوم و بساط کارآفرینی را جمع کنم؟
بخش هایی از گفتگوی خبرنگار گروه کارگری ایلنا با این جوان سخت کوش و کارآفرین و مادرش که سالیان سال است بعنوان راننده اتوبوسهای برون شهری، سرپرستی خانواده اش را بعهده دارد در ذیل می خوانیم :
ایلنا:خانم معمر! چگونه شد که به مکانیکی روی آوردید؟
****سال 79 یا 80 بود که کارم را شروع کردم؛ اصلا هم مهم نبود که دیگران در مورد من چه فکری می کنند علاقه داشتم و باید مشکلات را تحمل می کردم! ابتدا در یک تعمیرگاه نزدیک منزل مشغول به کار شدم؛ استاد کارم حسابی اذیت می کرد تا شاید از این کار منصرف شوم کار به جایی کشید که مجبورم می کرد که قطعات سنگین خودرو را جابه جا کنم اما کم نیاوردم و تسلیم نشدم پس از 2 ماه آهسته آهسته شروع کردم به جمع آوری اطلاعات و سه یا چهارماه بعد حقوق بگیر همین استاد مکانیکی شدم .

****در نمایندگی مجاز تعمیر خودرو مشغول به کار شدم؛ همچون یک مرد! کار می کردم و تجربه کسب می کردم البته به 10 تا 20 مرکز مجاز در کرج مراجعه کردم تا سرانجام در یکی از این مراکز قبول کردند که کار کنم؛ به مرکز فنی و حرفه ای کرج مراجعه و تقاضا کردم که در امتحان مربوطه شرکت نمایم، نپذیرفتند سپس به تهران رفتم و آنجا هم موفق به چنین کاری نشدم و بعد عازم ساری شدم مدتی آنجا بودم؛ از پیگیری ها خسته نمی شدم و اطمینان داشتم که اگر تلاش کنم نتیجه خواهم گرفت .
ایلنا: مسئولان و مدیران مربوطه چه می گفتند؟
****یا نمی پذیرفتند و یا وعده می دادند تا اینکه سر انجام با همکاری یکی از مسئولان در تهران با یکی از مدیران فنی و حرفه ای تهران صحبت کردم و در سال 83، برای شرکت در امتحان و اخذ مدرک اقدام کردم؛ شش ماه طول کشید تا اجازه دادند که در امتحان مربوطه شرکت نمایم .در آزمون تعمیر اتومبیل های سواری درجه 2 شرکت کردم و اتفاقا بسیار سخت هم امتحان گرفتند از آقایان در مورد قطعات مختلف خودرو می پرسیدند و از من خواستند که گیربکس کامل را جمع کنم و زمانی که علت را پرسیدم گفتند: چون شما استثنا هستید و یک خانم که می خواهید مدرک تعمیر خودرو بگیرید می خواهیم آزمون سخت تری را بگیریم تا فردا زیر سوال نرویم !
مدرک تعمیر اتومبیل های سواری درجه دوم را با نمره 79 (از 100) دریافت کردم و به یکی از نمایندگی های مجاز سایپا معرفی شدم دوره های مختلف تمیرات را دیدم و در تعمیرگاه مرکزی 2 سایپا یکسال سرپرست سالن تعمیرات بودم؛ در آنجا 30 تن از آقایان زیر دست من کار می کردند، سال 84 بود که تصمیم گرفتم روی پای خود بایستم و مستقل شوم و تا فروردین 85 در همان مرکز بودم .
ایلنا: چه اهدافی را دنبال می کردی؟
****استقلال کاری، کارآفرینی و آموزش خانم های علاقمند در سطح ابتدایی، متوسط و پیشرفته ؛می خواستم جایی داشته باشم تا ضمن تعمیر خودرو، خانم ها را آموزش دهم اینجا را (عاملیت مجاز سایپا در گلشهر کرج) افتتاح کرد تا عنوان اولین زن مکانیک در ایران را از آن خود کنم همان گونه که مادرم اولین زنی است که راننده اتوبوس بین شهری است و سالیان سال روی پای خود ایستاده تا در نبود همسرش، خانواده را سرپرستی کند و امروز افتخار می کنیم که مادرمان شیرزنی است که خواست خود باشد و دست نیاز به دیگران دراز نکند .
ایلنا: رفتار دیگران با شما چگونه است؟
****شاید برای دیگران عجیب باشد که یک زن مکانیک باشد و تعمیر گاهی را نیز ایجاد کرده اما برای من مهم آن است که روی پای خود باشم و اشتغال چند نفری را هم فراهم سازم و اکنون زمینه اشتغال 3 نفر را فراهم کرده ام و بزودی کار آموزش چند خانم علاقمند را شروع می کنم .
ایلنا: آیا مشتری هم داری؟
****خدا را شکر! روزی 10 تا 15 هزار تومان درآمد دارم البته تجهیزاتم کاملا ابتدایی است و به قول معروف چکشی کار می کنم اما با همین تجهیزات و وسایل ابتدایی کم کم مشتریان می آیند و اطمینان می کنند البته برخی از افراد و حتی همکارانم سعی می کنند هر از چندگاهی حال گیری کنند و کارم را خراب کنند اما خدا بزرگ است و امیدوارم که آنان نیز موقعیت من را درک کنند من خبره کارم هستم و به این راحتی ها کوتاه نخواهم آمد. این جا لازم است که از الطاف برخی مسئولان دستگاههای کرج تشکر کنم که به من اعتماد کرده و تعمیرات خودرو را به این عاملیت می سپارند .
ایلنا: از کمبود تجهیزات و وسایل مکانیکی گفتید، آیا مسئولان همکاری کرده اند؟
****متاسفانه نه آن گونه که باید! همه شعار حمایت از کارآفرینان را می دهند و درب باغ سبز را به روی فرد می گشایند اما در عمل تنهایش می گذارند و صرفا وعده می شنوی و بس! سه ماه است که به همه جا و همه مسئولان مراجعه می کنم و تقاضای 20 میلیون تومان وام را داده ام تا تا تجهیزات پیشرفته برای تعمیر خودرو تهیه کنم اما دریغ از کمک مسئولان!تا دلتان بخواهد هورا و آفرین و مرحبا شنیده ام، اما آنچه ندیده ام حمایت است و مساعدت !
ایلنا: شنیده ام که شما مترجم زبان انگلیسی هستید؟
****بله ! اتفاقا یکی از دلایل پیشرفت سریع من این است که منابع خارجی مطالعه می کنم و در جریان آخرین پیشرفتهای علم تعمیرات خودرو هستم آخر می خواهم همه چیز را علمی ببینم و با آخرین روشهای روز دنیا کار کنم، اما ای کاش مسئولان هم کمک می کردند تا ....
ایلنا:و اگر مسئولان کمک نکنند و همچنان وعده دهند؟
****امیدوارم که از کاری که کرده ام پشیمان نشوم و امیدوارم که آنانی که می گفتند 40 درصد کار را انجام بده و 60 درصد باقی مانده با ما امروز به خود بیایند و من را بعنوان یک زن در میدان مشکلات رهایم نکنند، آخر می خواهم کار کنم و کار آفرینی نمایم و امید که دلسردم نکنند و آن روزی فرا نرسد که بساط مکانیکی را جمع کنم و از همه چیز مایوس شوم . 

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد